نمایشنامههای پوچ ...
در پی فراوانیِ نمایشنامههایی که بازیگر ندارد ، بدین شرح قلم میزنم:
+من تو رو انتخاب کردم
تا با تو خوشبختی رو تجربه کنم
و تو در کنارم خوشبختی رو حس کنی ...
=(من هیچوقت تو رو انتخاب نکردم و نکرده بودم).
تولایق ترد شدن و ترک شدنی.
انتخابم همیشه خودم بوده و هست .
خودم ، خواستههام ، توقعاتم و سبکی که میپسندم؛ منو دیدگاهمو تفکراتم ، سبک و فانتزیهایم را اینگونه زائیدیم و شکل دادیم.
وخود نیز آن را پسندیدیم .
فانتزیهایی که تو را بعنوان بازیگر بی چون و چرای آن یافتم و انتخاب کردم.
سبکی که در افکار ، خیالات و ذهنیاتم بعنوان نسخهی قابل قبول زندگی ریشه دوانیده بود ...
کار را خراب کردی غریبه !
هرچه بیشتر تو رو دیدم فهمیدم کمتر میشناسمت و بهت شک کردم .
شک کردمو شک کردم و فاصله گرفتم. تو اونی نیستی که میخواستم.
به افکارم ، انتخابم یا خودم شک ندارم؛
به اصل تو و تواناییهای بازیگرانهات شک کردم.
تو خودت بودی نه آنکه من میشناختم و انتخاب کردم.
هر چه بیشتر خودت بودی، بیشتر به سمت منافع ایدئولوژیک ذهنم از تو ترد شدم.
تو بازیگر و شخصیت مطلوب ساختگی افکار از پیش شکل گرفتهام نبودی .
تو بازیگر سبک من نیستی . تو را نمیشناسم.
تو خود صاحب سبکی بودی که به آن واقعیت میبخشیدی و من همچنان بازیگری میخواستم که امیالم میپسندد .
انتخاب من خودم بود .
من شخصیت تو را انتخاب نکردم و نمیخواهمت .
م.ا
آدمیزاد بعضا در سرش تفکراتی داره که دیگران رو با اونها میسنجه و میشناسه نه چیزی که اونها هستند.
حقیقتی که تنها درک اون میتونه خوشبختی رو درکنار دیگری بسازه؛ مغفول و مسکوت مانده.
شناخت ! شناخت و پذیرش دیگری اونطور که هست !
یاد بگیرید غیر از خودتون از هیچ کس هیچ توقعی نداشته باشید .
به دیگران برای خوشبخت کردنتون اصرار نکنید !
از خودتون بخواهید آنچه را که وظیفهی شخص شماست.
دیگری اونطور که هست ببین و بشناس، نه اونطور که میخوای.
زندگی در کنار دیگری بسی شیرین و ناب است اگر او را درست بشناسی ؛و دیگری را هرگز نخواهی شناخت ، مگر خود را صحیح بشناسی .
خودت باش
دنیای واقعی بدون افراد واقعی واقع نمیشود.
م.ا
برچسب : نویسنده : 3jashne-deltangiam4 بازدید : 97